لطفا مختصراً بفرماييد سبك زندگي به چه معناست؟
سبك زندگي اصطلاحاً به يك نوع نظام واره و سيستم خاص زندگي اطلاق ميشود كه به يك فرد و خانواده با هويت خاص اختصاص دارد:
اين هويت داراي دو بخش عمده است. يك بخش بسيار مهم آن، هويت اعتقادي ارزشي است. هويت ارزشي اعتقادي اين نظام اعتقادي نوعي جهان بيني است مربوط به تفسير از عالم و آدم، حقيقت زندگي، از وجود و آغاز و انجام و فرجام حيات به علاوهي نظام ارزشياي كه توامان با اين جهان بيني برميگزيند.
دومين ركن اين هويت خاص، هويت صنفي است؛ به بيان ديگر، پايگاه اجتماعي به لحاظ كلاس اقتصادي و جايگاه فرهنگي، دومين ركن به شمار ميرود.
لطفاً اركان و ويژگيها سبك زندگي را تبيين بفرماييد.
در اين زمينه دو بحث از نگاه جامعه شناسان و پژوهشگران علوم فرهنگي مورد اشاره جدي بوده: يكي نظام ارتباطي، دوديگر نظام معيشتي، اين دو در واقع بزنگاههايي هستند كه محل ظهور ثمره سبكهاي زندگي بيشتر برجسته ميشود.
ويژگياول: مبتني بر ديدگاهي مصرح و خودآگاهانه يا غير مصرح (نيمه خودآگاه يا نيمه ارتكازي) در فلسفهي حيات است. گاهي در ناخودآگاه است و شخص نميتواند تحليل كند. اما قطعاً تحليل دارد. شخص گونهاي زندگي ميكند و نوع ديگري از زندگي را به سخره ميگيرد يا نقد شديد ميكند. در اين حالت شخص معتقد است زندگي يعني سبك زندگي برگزيده خودش.
ويژگي دوم: اين است كه مجموعهي عناصر، زماني به سبك زندگي تبديل ميشود كه به نصاب انسجام و همبستگي برسد. اگر فردي ملغمهاي از چندين نوع منطق زندگي كردن و مدل زندگي كردن را در زندگي خودش پياده كند به يقين نميتوان گفت اين شخص داراي سبك زندگي است. عناصر زندگي بايد همخواني و تلائم داشته باشد.
نظام ارتباطيش با نظام معيشتي با نظام اعتقادي با نظام فرهنگي با نظام مصرف تناسب دارد در غير اين صورت به يك سبك منتهي نميشود.
ويژگي سوم: اين است كه عناصر زندگي بايد پايدار باشد اگر كسي به صورت موقت انسجامي در عناصر زندگي اش باشد سبك ندارد.مانند زوج جواني كه بين قطبهاي تفكر اجتماعي و سلايق اجتماعي و … هستند. چند سال اول زندگي به گونهاي رفتار ميكنند بعد تحت تاثير يك قطب ديگري از مرجعيت فكري اجتماعي به سمتي ديگري كشيده ميشوند اينها هنوز استقرار پيدا نكردند نميتوان گفت اينها حائز يك سبك زندگي اند. فردي در دوران نوجواني كه هنوز شاكلهي هويت فكري، فرهنگي اجتماعي، سياسي اش شكل نگرفته چپ و راست ميزند، داراي سبك زندگي نشده است
ويژگي چهارم: اختياري و انتخابي بودن اكثر اين عناصر است. اگر فردي در يك اردوگاه كار اجباري يا در اسارت يا در زندان يا در هر حوزهاي كه يك اقتدار بيروني، او را به يك نوع زيستي براند سبك زندگي ندارد. سبك زندگي بايد انتخاب بشود و فرد در تعريف و چينش و معماري آن بر اساس نظام اعتقادي و ارزش هايش، فعالانه مشاركت داشته باشد. البته به صورت نسبي زيرا در زندان هم سهمي از شكل دادن به نوع زندگي هست. ولو اين كه مقداري بر اساس جبر اجتماعي تحميل شده
پيامدهاي سبك زندگي كدامند؟
هر سبك زندگي پيامدهاي متعددي دارد:
اول: ايجاد هويت اجتماعي
سبك زندگي به نوعي هويت اجتماعي ختم ميشود. جامعه شناسان و پديدارشناسان فرهنگي روي نظام ارتباطي به اين جهت تاكيد ميكنند كه سبك زندگي خودش براي افراد يك نوع پرستيژساز شده يعني فرد كلاس هويتي خودش را با نوع ارتباطاتي كه ميگيرد و سبد مصرفي كه دارد و نوع شغلي كه انتخاب ميكند معرفي ميكند. ايجاد مدل رفتار و منش ميكند يك نوع سلوكي در زندگي اقتضا ميكند اگر المرء مع من احبه. با كي نشست و برخاست ميكند نظام ارتباطي. دوستان و معاشرين اش چه كساني هستند؟ چه ماشيني سوار ميشود؟ مبل خانه اش چه گونه است؟ خانه اش كدام محله است؟ براين پايه فرد بر اساس چيزي كه ميخورد و ميپوشد و جايي كه زندگي ميكند و وسيلهاي كه سوار ميشود و كساني كه با آنان حشر و نشر دارد آرام آرام به يك سري رفتارها عادت ميكند و به تعبير روان شناختي برايش دروني ميشود.
سوم: ايجاد ذهنيت هماهنگ با مدل و منش زندگي
ميگويند آن گونه كه ميانديشي زندگي كن و الا آن گونه خواهي انديشيد كه زندگي ميكني. با گفته شده به ضلع انديشه ات امتداد ببخش و چترش را روي فضاي زندگي بكش. اگر اين كار را نكني زندگي چترش را ميكشد روي فضاي ذهنت. «ثم كان عاقبة الذين اساؤوا السوئي ان كذبوا بآيات الله» بد عملي به بد دلي و بددلي به بدفكري و سيه فكري رسيد. در اين صورت شخص دچار گسست رواني ميشود و شخصيتش فرو ميريزد. براي اين كه اين اتفاق نيفتد يك سيستمهاي دفاعي وجود دارد طرف دست به توجيه ميزند براي اين كه عيشش خراب نشود. بنابراين ميتوان گفت سبك زندگي، نوع نگرش و نوع بينش را به دنبال ميآورد.
گاهي ما خودمان نميفهميم در مورد يك بحث فرهنگي اجتماعي اعتقادي يا سياسي موضعگيري ميكنيم نميدانيم خاستگاه اين موضعگيري كجاست. فكر ميكنيم همان به عقلمان رسيده در حالي كه اين نيست. من به يك نوع زندگي خو گرفتم كه آن اعتقاد يا پديده اجتماعي يا فرهنگي به اصطلاح روانشناسي اجتماعي ناهماهنگي شناختي و براي من پذيرش آن مشكل است.
اگر بتوانيم بفهميم كه اين شخص منتسب به كدام نوع از سبك زندگي است. به راحتي ميتوان قضاوتهاي اجتماعي اقتصادي- سياسي – فرهنگي- اعتقادي و رفتار بيروني شخص را پيشبيني كرد. در واقع ميتوان چنين تعبير كرد كه سبك زندگي افراد، آنها را براي ما پيش بيني پذير ميكند. به تعبير معروف سبك زندگي كوزهاي است كه اين فرد در آن افتاده است و از كوزه همان برون تراود كه در اوست.
نكته مهم ديگر كه در سطح كلان اجتماعي است اينكه سبك زندگي همگرايي و واگرايي درست ميكند اتحاد و ائتلاف ميسازد. جاهايي لازم نيست افراد همديگر را ديده باشند تا با همديگر موضع مشترك داشته باشند. لازم نيست هدايتگر مشخصي داشته باشند در اين مواقع يك نوع ائتلاف و همگرايي از پيش تعريف نشده اتوماتيك رخ ميدهد افرادي كه به يك سبك زندگي ميكنند قضاوتهاي اجتماعي فرهنگي و اقتصادي و اخلاقي شان يكسان خواهد شد اينها با هم يك قدرت اجتماعي تشكيل ميدهند و در برابر كساني كه اين طور نيستند يك قطب مخالف ايجاد ميكند. براين اساس ميتوان گفت سبكهاي زندگي قدرت پنهان اجتماعي دارند.
ادامه دارد...
انتهاي پيام/ 110