فلسفه عمل
نویسنده: مهدی ذاکری
موضوع: فلسفه
زبان: فارسی
سال نشر: 1394
تیراژ: 500
تعداد صفحات:242
تعداد جلد: 1
نوبت چاپ: اول
ناشر: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و سمت
فهرست مطالب کتاب
مقدمه
فصل اول: چیستی عمل
فصل دوم: تشخیص عمل
فصل سوم: تبیین عمل
فصل چهارم: مبادی عمل در فلسفه اسلامی
کتابنامه
خلاصه کتاب
ارسطو را مىتوان نخستین فیلسوفى دانست كه از عمل، فارغ از ارتباط آن با اخلاق سخن گفت. ارسطو عمل ارادى را برحسب علت مشخص مىكرد: علت عملِ ارادى درونى و ذهنى است؛ درحالىكه اعمال غیرارادى معلول عوامل بیرونىاند. علت عمل ارادى مركبى از شوق و فكر است. متعلق شوق امر مطلوبى است كه فكر راه نیل به آن را نشان مىدهد.
بحث دیگر ارسطو دربارۀ عمل، مربوط است به استدلال عملى. او در بحث از منطق استدلال، مقایسهای بین استدلال عملى با استدلال نظرى محض مىكند و تفاوت آنها را نه در صورت، بلكه در نتیجه مىیابد. در استدلال نظرى، نتیجه، باور به آن چیزی است كه از مقدمات لازم میآید و در استدلال عملى، نتیجه، عمل است؛ برای مثال ممكن است استدلال كنم كه تندرستی مطلوب است و ورزش وسیلهای است برای تندرستی. نتیجۀ این استدلال این است كه ورزش میكنم. ارسطو منكر این بود كه علاوه بر استدلال عملى، چیزى به نام اراده وجود داشته باشد؛ پس از سنجش عملی و استدلال عملی، عملِ جداگانه تصمیم یا اراده وجود ندارد. هنگامی كه انسان از میان میلهای متعارض، یكی را برمیگزیند (سنجش عملی) و وسیلهای برای نیل به مطلوب مییابد كه با آن استدلال عملی را شكل میدهد، دیگر لازم نیست تصمیم بگیرد یا اراده كند كه عمل كند، بلكه مستقیماً عمل میكند. افزون بر این، ارسطو، در مقابل افلاطون كه معرفت به خیر را براى عمل خوب كافى مىدانست، این امكان را مطرح مىكند كه انسان برخلاف حكم و معرفتش دربارۀ خیر عمل كند و این همان بحث ضعف اراده است.
در قرون وسطاى غرب، بحث فلسفی دربارۀ عمل تحت الشعاع اخلاق قرار میگیرد و به حاشیه میرود. در این دوره، به جز اصلاح مختصرى كه آكویناس در بحث ارسطو دربارۀ ضعف اراده صورت داد، نكته شاخصى به چشم نمىخورد. در دورۀ جدید، هابز مانند ارسطو منكر اراده است و اصلاحات مختصری در بحث ارسطو دربارۀ سنجش عملى صورت میدهد و هیوم تبیین ارسطو از استدلال عملى را احیا مىكند.
كالینگوود در پاسخ به مسئلۀ موفقیت علوم طبیعى در تبیین پدیده هاى طبیعى و ناموفقبودن علوم انسانى در تبیین عمل انسان، روش تاریخ (و كل علوم انسانى) را متفاوت از روش علوم طبیعى دانست: علوم طبیعى در پى كشف قوانین حاكم بر طبیعت براى تبیین و پیشبینى رویدادهاى طبیعىاند؛ اما در علوم انسانى ما تنها در پى فهم عمل انسانیم (میخواهیم بر اساس باورها، امیال و سایر حالات ذهنی شخص بدانیم چرا او عمل كرد) و قوانین دقیق براى این كار وجود ندارد. آن گاه رفتارگرایى كسانى همچون رایل و ویتگنشتاین (هرچند خود آنها این عنوان را نمىپسندیدند) با اعتقاد به حذف واژگان مربوط به حالات غیرقابل مشاهده (مانند باور و میل)، عمل یا رفتار را فاقد علّت ذهنی قلمداد كرد.
در دورۀ معاصر برجستهترین فردی كه پیش از دیویدسن به بحث فلسفى از عمل پرداخته آنسكم است. او كه یك فیلسوف ویتگنشتاینى تمامعیار است، در كتاب كوچك قصد، كه میتوان آن را پس از آثار ارسطو شامل مهمترین بحثهاى فلسفى دربارۀ عمل دانست، از نسبت اعمال گوناگون با یكدیگر مىپرسد. اگر كسى با نوشتن چك، صورتحساب خود را پرداخت مىكند، نسبت این دو كار با یكدیگر چیست؟ پاسخ آنسكم این است كه این دو یك عمل هستند با دو توصیف. آنسكم با این پاسخ بحث از وجودشناسى رویدادها را به میان مىآورد. مسئلۀ دومى كه آنسكم از آن بحث مىكند استدلال عملى ارسطو است و اینكه صورت كبراى كلى این استدلال چگونه باید باشد. سومین مسئله آنسكم ماهیت تبیینهاى روانشناختى عمل و تفاوت آنها با تبیینهاى علوم طبیعى است. پس از آنسكم دیویدسن با نوشتن مقالهای با عنوان «دلیل، علت و عمل» سرآغاز بحثهای دامنهدار دربارۀ عمل شد. او در این مقاله با ارایۀ تقریر جدیدی از نظریۀ ارسطو دربارۀ عمل، به دفاع از علیت دلیل نسبت به عمل در مقابل دیدگاه ویتگنشتاین متأخّر پرداخت. انتشار این مقاله فصل جدیدی از بحثها دربارۀ عمل، بهخصوص بحث تبیین عمل را آغاز كرد، بهگونهای كه در آثار فلسفی چند دهۀ اخیر دربارۀ عمل، معمولاً فیلسوفان بحث خود را با اشاره به دیدگاههای او و اتخاذ موضع نسبت به آنها آغاز میكنند.
بحثهای فیلسوفان مسلمان دربارۀ عمل هرچند مانند سایر بحثهای آنان تحت تأثیر مباحث ارسطو است، در همان حد باقی نمانده و بسط یافته است. فیلسوفان مسلمان با بسط دادن علمالنفس و تفصیل دربارۀ قوای ادراكی نفس، تحلیلی از عمل ارائه كردند كه نسبت به تحلیل ارسطو پیچیدهتر و دارای جزئیات بیشتری است. ابن سینا با مطرحساختن تحلیلهای جدید از عقل نظری و عملی و نسبت میان آنها، قوۀ واهمه و قوۀ اراده، تصوری نسبتاً جدید از عمل انسان ارائه میكند و ملاصدرا با تجدید نظر در جایگاه و كاركرد اراده و نیز تعریف واهمه تصور باز هم جدیدتری از عمل به میان میآورد.
بحث فلسفى دربارۀ عمل به حوزههای متعدد فلسفی مربوط است: فلسفه ذهن، فلسفۀ علوم انسانى و فلسفۀ اخلاق. ارتباط فلسفۀ عمل و فلسفۀ ذهن در این جهت است كه رفتارهای ظاهری انسان بدون ارتباط با حالات ذهنی عمل نخواهند بود. فلسفۀ عمل عهدهدار تعیین حالات ذهنی دخیل در عمل و تبیین ارتباط آنها با عمل است.
فلسفۀ عمل براى فلسفۀ علوم انسانى نیز اهمیت دارد؛ زیرا تبیین كارآمد رفتار انسان یا باید از مفهوم عمل بهره ببرد و ارتباط آن را با انگیزه و شناخت روشن كند، یا اینكه نشان دهد رفتار انسان را مىتوان مستقل از چنین مفاهیمى تبیین كرد؛ بنابراین نه تنها موضوع، بلكه به تبع آن، روش این علوم نیز به بحث تعریف و تبیین عمل بستگی دارد. اگر بتوان ارتباط قانونمندى بین انگیزه و شناخت از یك سو، و عمل از سوى دیگر اثبات كرد، با پىبردن به انگیزه و شناخت مىتوان رفتار انسان را تبیین و پیشبینى كرد؛ در غیر این صورت باید در علوم انسانى از پیشبینى، آنگونه كه در علوم طبیعى به چشم میخورد، دست شست. اگر عمل قابل تبیین علّی نباشد، نمیتوان الگوی تبیینی علوم طبیعی را در علوم انسانی بهطور كامل پیاده كرد.
فلسفۀ عمل از چند جهت براى نظریۀ اخلاقى اهمیت دارد. از یك جهت تعریف عمل اختیاری و رابطۀ آن با مسئولیت اخلاقى نیازمند بحث فلسفى از عمل است (ناگفته پیداست مسئولیت حقوقی نیز همسان با مسئولیت اخلاقی تابعی از عمل اختیاری است و تعریف عمل اختیاری در تعیین حدود مسئولیت حقوقی دخیل است). از جهت دیگر، در روانشناسى اخلاق به خصوص براى فهم پدیدههایى چون استدلال عملى، ضعف اراده و خودفریبى، فلسفه عمل نقش اساسى دارد. مسئلۀ رابطۀ بین اخلاق و عقلانیت نیز پایهاى در فلسفۀ عمل دارد.
به لحاظ مسائل و موضوعات، فلسفۀ عمل شامل چند مسئلۀ اصلی است. مسئلۀ اول مسئلهاى مفهومى است؛ یعنى اینكه عمل چیست و بهترین ملاك براى تشخیص آن از صرف حركت بدنی كدام است. در بادى امر به نظر مىرسد كه عمل همان حركت بدنى است؛ پس بحث اساسىاى كه هر نظریهپرداز باید با آن آغاز كند این است كه آیا هر حركت بدنىاى عمل است یا نه؟ و اگر عمل همان حركت بدنی نیست، تفاوت عمل با حركت بدنى صرف در چیست؟ در همین رابطه، باور، میل، قصد و اراده از جهت رابطهای كه با عمل دارند و ممكن است در تعریف عمل دخیل باشند در فلسفۀ عمل مورد توجه قرار میگیرند.
حوزۀ دیگرى كه به وجودشناسى عمل مربوط است از تمایز عمل با توصیفات مختلف آن بحث مىكند؛ به عبارت دیگر مسئله این است كه هنگامى كه عامل عملی انجام مىدهد كه متصف به توصیفات مختلف مىشود، آیا در اینجا یك رویداد و عمل وجود دارد كه توصیفات مختلفى پذیرفته یا اینكه به تعداد این توصیفات، عمل وجود دارد؟ براى مثال، وقتى سعید انگشتش را حركت مىدهد، كلید را مىزند، چراغ را روشن مىكند و اتاق را نورانى مىكند، آیا او چند عمل انجام داده است كه عبارتاند از حركتدادن انگشتان، زدن كلید، روشنكردن چراغ و نورانىكردن اتاق، یا اینكه او تنها یك عمل انجام داده است و اینها توصیفات مختلف این عملاند؟
مهمترین دیدگاهها در این بحث، كه به بحث تشخص عمل معروف است، عبارتاند از دیدگاه اكثرى، دیدگاه اقلى و دیدگاه میانه. دیدگاه اقلى عمل را حداقلى مىكند و آن را رویدادى مىداند كه توصیفات مختلفى مىپذیرد و توصیفات مختلف را ناشى از آثار آن عمل مىداند. بر این اساس، در مثال بالا تنها یك عمل انجام شده، اما این عمل قابل توصیفات متعدد است. دیدگاه اكثرى هر آنچه را دیدگاه اقلى توصیف عمل مىداند، یك عمل مىشمارد كه مىتوان آن را به عامل نسبت داد. در مثال فوق به تعداد كارهایى كه به عامل نسبت داده مىشود عمل وجود دارد. دیدگاه میانه عمل را به تعداد توصیفاتْ متعدد نمىداند، اما همۀ آنها را هم به یك عمل تقلیل نمىدهد.
حوزۀ سوم از مباحث فلسفۀ عمل مربوط است به تبیین عمل با توسل به عناصر انگیزشى و شناختى عامل مانند میل، قصد و باور. در این حوزه، بحث بر سر این است كه عناصر انگیزشى و شناختى عامل چگونه عمل عامل را تبیین مىكنند. آیا این تبیین علّى است یا نه، و اگر علّى است آیا قانونمند است یا غیر قانونمند؟ دیدگاههایى كه در این خصوص وجود دارند تقسیم مىشوند به دیدگاههاى معتقد به تبیین علّى و دیدگاههای متعدد و متفاوتی كه با اندك تسامحی میتوان همۀ آنها را معتقد به تبیین عقلانی غیرعلّی دانست. معتقدان به تبیین علّى رابطۀ عناصر درونى عامل یعنى میل، قصد و باور را با عملْ علّى مىدانند و تبیین عمل با توسل به آنها را مصداقى از تبیین علّى مىشمارند. این دسته خود شامل دیدگاهى مىشود كه معتقد است مجموعهای از قوانین حقیقى رابط بین عمل و عناصر درونى عامل وجود دارد كه عمل را تبیین مىكند و دیدگاهى كه این ارتباط را علّى اما غیرقانونمند مىداند. دیدگاه غیرعلّی كه در حوزۀ فلسفۀ تحلیلی، متأثر از ویتگنشتاین متأخر است، منكر وجود رابطۀ علّى عناصر انگیزشى و شناختى عامل با عمل است و بر جنبۀ دیگرى از این تبیین، یعنی این جنبه كه عمل در پرتو این عناصر صرفاً معقول مىشود و این تبیین صرفاً یك تبیین عقلانى است نه علّى تأكید مىكند.
چهارمین حوزه از مباحث ناظر به عمل مسئلۀ اختیار است. ماهیت عمل اختیارى چیست؟ در صورت صدق اصالت موجبیت، آیا باز هم مىتوان از عمل اختیارى و نیز از مسئولیت اخلاقى اعمال سخن گفت یا نه؟ دو دیدگاه مهم كه به لحاظ مسئلۀ اختیار در مقابل یكدیگر قرار مىگیرند عبارتاند از قول به سازگارى و قول به ناسازگارى. قائلان به سازگارى جمع بین موجبیت و اختیار را ممكن مىشمارند و قائلان به ناسازگارى ناممكن.
از میان مسائل فلسفۀ عمل، مسئلۀ اختیار خود نیازمند بحثی مفصل و كتابی مستقل است؛ ازاینرو، در كتاب حاضر از میان بحثهای فیلسوفان غربی، تنها به سه مسئله یعنی چیستی، تشخص و تبیین عمل پرداختهام. موضوع فصل اول تعریف عمل، فصل دوم تشخص عمل و فصل سوم تبیین عمل است. در فصل چهارم كه به فلسفۀ اسلامی اختصاص دارد، مهمترین بحث فیلسوفان مسلمان دربارۀ عمل یعنی مبادی عمل ارادی را مطرح كردهام. همانطور كه در انتهای این فصل توضیح دادهام، از بحثهای فیلسوفان مسلمان دربارۀ مبادی عمل ارادی، میتوان لازمه دیدگاه آنها دربارۀ چیستی و تبیین عمل را نتیجه گرفت. در این فصل سعی كردهام، تصوری منسجم از دیدگاه فیلسوفان مسلمان دربارۀ مبادی عمل به دست دهم و برای این كار آثار ابن سینا را مبنای كار قرار دادهام و جزئیات مفقود را از آثار فیلسوفان دیگر فراهم ساختهام و درنهایت تفاوت دیدگاههای فیلسوفان دیگر، از جمله ملاصدرا با دیدگاه ابن سینا را خاطر نشان كردهام.